اگر کسى اصل علیت را انکار کند, با او گفتگویى
نیست. اشاعره این اصل را انکار کرده اند. آنها هیچ گونه تاثیر و تاثر و فعل
و انفعالى در میان مخلوقات, قائل نیستند. در نظر آن ها مخلوقات چیزى جز
موجودات طبیعى مادى نیستند. آنها و همچنین متکلمان معتزلى, تنها خداوند را
مجرد و فوق ماده و طبیعت مى شمارند.
از نظر اشاعره, آتش سوزنده نیست, آب, رفع عطش نمى کند, غذا سبب سیرى نیست و... بلکه هرگونه فعل و تاثیرى از آن خداست.
اینان
معتقدند که خداوند بر این جارى شده است که اگر شیئى قابل سوختنى در جوار
یا در درون آتش قرار گیرد, آن را بسوزاند, اگر انسان آب بنوشد یا غذا
بخورد, خداوند رفع عطش او کند یا او را سیر گرداند و...
پس سوزندگى
خاصیت ذاتى آتش و رفع عطش خاصیت ذاتى آب و سیرى خاصیت ذاتى غذاخوردن نیست.
بلکه این همه تاثیرات, فعل بلاواسطه خداوند است.
این ها نه تنها رابطه
علیت و معلولیت را در میان مخلوقات انکار مى کنند, بلکه این رابطه را در
میان خداوند و مخلوقات او هم منکرند. چرا که مقتضاى اصل علیت, عدم انفکاک
معلول از علت تامه است و در این صورت, باید عالم, قدیم باشد و به علاوه
مستلزم این است که خداوند فاعل موجب باشد, نه فاعل با اراده. در مورد فاعل
بااراده, انفکاک فعل از فاعل, رواست; ولى در مورد علت تامه و معلول, انفکاک
آن ها از یکدیگر روا نیست. فاعل; داراى اراده است و علت; داراى اراده
نیست, پس خداوند باید فاعل با اراده و مختار باشد, نه علت تامه که هم موجب و
هم غیرمختار است. صدور معلول از علت تامه, حتمى و قطعى و ضرورى و غیر قابل
تخلف است. چه علت تامه بخواهد, چه نخواهد.
معتزله نیز هرچند فعل و
انفعال و تاثیر و تاثر مخلوقات را منکر نیستند و مخصوصا در مورد انسان -به
انگیزه رفع مشکل جبر- قائل به تفویض شده اند, مع ذلإ, خداوند را -به همان
دو دلیلى که در مورد اشاعره گفتیم- فاعل بااراده مى دانند, نه علت پدیده
ها; چرا که این, هم مستلزم قدم عالم و هم مستلزم این است که خداوند فاعل
موجب باش
قرآن کوچکترین اشاره اى ندارد که معجزه دلیل اقناعى است براى اذهان ساده و عامیانه و متناسب با دوره کودکى بشر , بلکه نام[ ( برهان]( روى آن گذاشته است ( 1 ) . معجزه ختمیه به حکم اینکه کتاب است و از مقوله سخن و بیان و دانش و فرهنگ است , معجزه جاودانه است . معجزه کتاب تدریجا وجوه اعجازش روشن تر مى گردد . امروز شگفتیهایى از قرآن بر مردم زمان ما روشن شده که دیروز روشن نبود و ممکن نبود باشد . معجزه کتاب را اندیشمندان بهتر از مردم عوام درک مى کنند . معجزه ختمیه از آن جهت از نوع[ ( کتاب]( شد که این مزایاى متناسب با دوره ختمیه را داشته باشد . اما . . .
آیا این معجزه از آن جهت از نوع کتاب شد که ضمنا توجه بشر را از غیب به شهادت , از نامعقول به معقول و منطقى , و از ماوراى طبیعت به طبیعت هدایت کند ؟ آیا محمد ( ص ) مى کوشد تا کنجکاوى مردم را از امور غیر عادى و کرامات و خوارق عادات به مسائل عقلى و منطقى و طبیعى و اجتماعى و اخلاقى متوجه سازد و جهت حساسیت آنها را از[ ( عجایبو غرایب](به[ ( واقعیات و حقایق ]( بگرداند ؟
ادامه مطلب ...
قرآن کریم معجزه جاویدان خاتم پیامبران است.پیامبران پیشین از قبیل ابراهیم و موسى و عیسى که هم کتاب آسمانى داشتهاند و هم معجزه، زمینه اعجازشان چیزى غیر از کتاب آسمانىشان بوده است از قبیل تبدیل شدن آتش سوزان به «برد و سلام» یا اژدها شدن چوب خشک و یا زنده شدن مردگان.بدیهى است که هر کدام از این معجزات امرى موقت و زودگذر بوده است.ولى زمینه معجزه خاتم پیامبران، خود کتاب اوست.کتاب او در آن واحد، هم کتاب است و هم برهان رسالتش.و به همین دلیل، معجزه ختمیه بر خلاف سایر معجزات، جاویدان و باقى است نه موقت و زودگذر.
از نوع کتاب بودن معجزه خاتم پیامبران چیزى است متناسب با
عصر و زمانش که عصر پیشرفت علم و دانش و تمدن و فرهنگ است و این پیشرفتها
امکان مىدهد که تدریجا جنبههایى از اعجاز این کتاب کریم مکشوف گردد که
قبلا مکشوف نبوده است، همچنانکه جاودانگى آن متناسب است با جاودانگى پیام و
رسالتش که براى همیشه باقى و نسخ ناپذیر است
ادامه مطلب ...
ویژگى الفاظ قرآن، انتخاب دقیق و تناسب آنها با معانى است و نیز قرار گرفتن در جایگاه مناسب خویش در جملات و هماهنگى آنها با واژههاى قبل و بعد از خود است. فعلها معانى دقیق خود را الهام مى بخشند، مثلاً فعل مضارع تجدید و استمرار را افاده کرده، تصاویر و صحنهها را باز آفرینى مى کند و به ذهن نزدیک مى سازد، تا جایى که گویى آن تصاویر و صحنهها جلوى چشمان مخاطب قرار داده مى شوند. واژهها گاهى به شکل جمع و گاهى به حالت مفرد مى آیند و این بدون سبب نسبت بلکه به علتى منطقى یا براى حفظ آهنگ و نغمه یا ذکر خاص پس از عام و بالعکس، یا در نظر گرفتن معرفه و نکره، به غرضى بلاغى و یا تقدیم و تأخیر است
تناسب واژهها با معانى
دقت در انتخاب واژهها در قرآن، نخستین مسالهاى است که پژوهشگر علوم قرآنى، آن را در مى یابد، به عنوان نمونه در قرآن موارد به کارگیرى واژه<الریاح» بادها، با واژه<الریاح» باد و نیز<الغیث» و <المطر» و جز آن با یکدیگر متفاوت است. مثلاً واژه<الریح» در قرآن صرفاً در مواردى که خیر و منفعت و رحمت الهى بیان مى شود آمده است.(10)خداوند متعال مى فرماید:
<و هو الذى یرسل الریاح بشراً بین یدى رحمته حتى اذا أقلت سحاباً ثقالاً سقناه لبلد میت فأنزلنا به المأ فأخرجنا به من کل الثمرات کذلک نخرج الموتى لعلکم تذکرون». (اعراف، 7 / 57)
<اوست که بادها را پیشاپیش[ باران] رحمتش مژده رسان مى فرستد، تا آنگه که ابرهاى گرانبار را بردارند، آن را به سوى سر زمینى مرده، برانیم، و از آن، باران فرو آوردیم؛ و از هر گونه میوهاى[ از خاک] بر آوریم. بدین سان مردگان[ نیز از قبرها] خارج مى سازیم، باشد که شما متذکر شوید.»
و مى فرماید:<و أرسلنا الریاح لواقح فأنزلنا من السمأ مأ فأسقینا کموه و ما أنتم له بخازنین»(حجر، 15 / 22)
<و بادها را بار دار کننده فرستادیم و از آسمان، آبى نازل کردیم، پس شما را بدان سیراب نمودیم، و شما خزانه دار آن نیستید.»
و نیز مى فرماید:<و من آیاته آن یرسل الریاح مبشرات و لیذیقکم من رحمته و لتجرى الفلک بأمره و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون»(روم، 30 / 46)/
<و از نشانههاى او این است که بادهاى بشارت آور را مى فرستد، تا بخشى از رحمتش را به شما بچشاند و تا کشتى به فرمانش روان گردد، و تا از فضل او[ روزى بجویید] و امید که سپاسگزارى کنید
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
قرآن کوچکترین اشاره اى ندارد که معجزه دلیل اقناعى است براى اذهان ساده و عامیانه و متناسب با دوره کودکى بشر , بلکه نام[ ( برهان]( روى آن گذاشته است ( 1 ) . معجزه ختمیه به حکم اینکه کتاب است و از مقوله سخن و بیان و دانش و فرهنگ است , معجزه جاودانه است . معجزه کتابتدریجا وجوه اعجازش روشن تر مى گردد . امروز شگفتیهایى از قرآن بر مردم زمان ما روشن شده که دیروز روشن نبود و ممکن نبود باشد . معجزه کتاب را اندیشمندان بهتر از مردم عوام درک مى کنند . معجزه ختمیه از آن جهت از نوع[ ( کتاب]( شد که این مزایاى متناسب با دوره ختمیه را داشته باشد . اما . . .
آیا این معجزه از آن جهت از نوع کتاب شد که ضمنا توجه بشر را از غیب به شهادت , از نامعقول به معقول و منطقى , و از ماوراى طبیعت به طبیعت هدایت کند ؟ آیا محمد ( ص ) مى کوشد تا کنجکاوى مردم را از امور غیر عادى و کرامات و خوارق عادات به مسائل عقلى و منطقى و طبیعى و اجتماعى و اخلاقى متوجه سازد و جهت حساسیت آنها را از[ ( عجایبو غرایب](به[ ( واقعیات و حقایق ]( بگرداند ؟
به نظر نمى رسد که این نظریه صحیح باشد . اگر چنین باشد باید بگوییم همه پیامبران دعوت به غیب کرده اند و محمد ( ص ) دعوت به شهادت . پس چرا صدها آیه از قرآن به همین[ ( عجایب و غرایب]( اختصاص یافته است؟
...
ادامه مطلب ...