اَلْعِلْمُ رَأسُ الْخَیْرِ کُلِّهِ، وَ الْجَهْلُ رَأسُ الشَّرِّ کُلِّهِ ؛
دانایى سرآمد همه خوبىها و نادانى سرآمد همه بدىهاست.
(بحارالأنوار، ج74، ص 175)
تَغَرَّبْ عَنِ الأَوْطانِ فى طَـلَبِ الْعُلا وَسافِرْ فَفِى الأَسْفارِ خَمْسُ فَوائِدَ تَفَرُّجُ هَمٍّ وَاکْتِسابُ مَعیشَةٍ وَعِلْمٌ وَآدابٌ وصُحْبَةُ ماجِدٍ؛
براى کسب بلند مرتبگى از وطن خود دور شو و سفر کن که در مسافرت پنج فایده است: برطرف شدن اندوه، بدست آوردن روزى و دانش و آداب زندگى، و همنشینى با بزرگواران.
(مستدرک الوسائل، ج 8، ص 115)
عِلمُ الْمُنافِقِ فی لِسانِهِ وَعِلْمُ الْمُؤْمِنِ فی عَمَلِهِ؛
دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در کردار اوست.
(غررالحکم، ص463)
أنَّهُ إذا قالَ الْمُعَلِّمُ لِلصَّبىِّ قُل بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ فَقالَ الصَّبىُّ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ کَـتَبَ اللّهُ بَراءَةً لِلصَّبِىِّ و بَراءَةً لأِبـَوَیهِ و بَراءَةً لِلمُعَلِّمِ؛
وقتى معلم به کودک بگوید: بگو بسم اللّه الرحمن الرحیم و کودک آن را تکرار کند خداوند براى کودک و پدر و مادرش و معلم، برائت از آتش در نظر خواهد گرفت.
بحارالانوار(ط-بیروت)،ج۸۹،ص257
ملامحسن فیض گوید: توبه به مفهوم رجوع و پشیمانی است. وقتی به خدای متعال نسبت داده شود به حرف جرّ «علی» متعدی می شود و وقتی به بنده نسبت داده شود به «الی» متعدی می گردد. شاید علت تعدی آن به علی در هنگام نسبت به خداوند، تضمین معنای اشفاق و لطف است. معنای توبه بنده ها رجوع به خداوند در پرتو طاعت و انقیاد از او بعد از عصیان و تجاوز از حدود الهی است. معنای توبه خداوند، رجوع او در راستای لطف به بنده با الهام توبه و پذیرفتن پشیمانی و توبه اش است. بنابراین خداوند دو توبه دارد و بنده، یکی که میان دو توبه الهی است. خداوند متعال می فرماید: «ثم تاب الله علیهم لیتوبوا»(4) یعنی به معصیت کاران توبه را الهام کرد تا به سوی او بازگردند.
سپس وقتی گنهکاران به سوی او بازگشتند، توبه شان را می پذیرد، چرا که او بسیار توبه پذیر و رحیم است.(5)
نتیجه اینکه توبه به مفهوم ندامت و پشیمانی بر انجام گناه است و در این صورت فقط به بنده نسبت داده می شود و اگر این واژه را به خداوند متعال نسبت دهیم به معنای عنایت خاص به بنده می باشد و موفق داشتن معصیتکار برای انجام توبه و سپس پذیرش آن. و توبه بنده در حقیقت با الهام و لطف حق صورت می گیرد و الّا بنده موفق به این عمل نمی شود و پیش از رجوع و توبه بنده، رجوع و توبه الهی وجود دارد و بعد از توبه و رجوع بنده هم توبه الهی شامل بنده می شود یعنی اینکه خداوند بازگشت بنده را به درگاهش می پذیرد...
ادامه مطلب ...
العِلمُ وَراثَهٌ کَریمَهٌ ، وَ الادابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ ، وَ الفِکرُ مِرآهٌ صافِیَهٌ؛
علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
(نهج البلاغه،ص469)
اَلعِلمُ کَنزٌ عَظیمٌ لایَفنی؛
علم گنج بزرگی است که با خرج کردن تمام نمی شود.
(غرر الحکم و درر الکلم،ص66)
ادامه مطلب ...
از مهم ترین مباحث موجود در فلسفه سیاسی اصل عدالت است. طرح مسایلی هم چون مبحث عدالت در یک جامعه حاکی از حیات سیاسی و عقلانی آن اجتماع است. چرا که هیچ جامعه زنده و پویایی از طرح این مسایل مستغنی نیست. جامعه ای که این مقولات را مطرح نمی کند، خبر از بی نیازی خود نمی دهد بلکه غفلت و بی دردی و انحطاط خود را آشکار می سازد. از آن جا که عدالت اولاً: موضوعی است که ریشه در عقل و فطرت انسان ها دارد و ثانیاً: در دین تاکید بسیاری بر آن رفته است و فرد در جامعه نیازی حیاتی به آن دارد پس طرح مستمر آن در جامعه هم شرط دین داری است و هم شرط انسانیت. طبق دیدگاه بعضی از اندیشمندان شرط اساسی دینی بودن جامعه اجرای عدالت است چرا که با اجرای عدالت است که مقتضیات رشد در جامعه ایجاد می شود.1...
ادامه مطلب ...
إِذا تَفَقَّهَ الرَّفیعُ تَواضَعَ؛
انسان بلند مرتبه چون به فهم و دانایى رسد، متواضع مى شود.
(غررالحکم، ص285)